شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

زنده باد سفر

 

می شد انتظار داشت که بچه من و افشین بچه خوبی از آب در بیاد ولی واقعیتاینه که باران من بی نظیره !البته که همه مامانا همین فکرو در مورد بچه خودشون می کنند.اما باران در مسفرت 5 روزه ما به استانبول نشون داد که یک بچه استشنایی !

راستش من هم بر اثر تلقینات دیگران یه کم استرس داشتم و وقتی که دختری موقع حرکت یعنی ساعت 4 و نیم صبح بیدار شد به خودم گفتم که این بچه بد خواب شد.

تمام راهو تا فرودگاه استرس داشتم و هی نگاهش می کردم و اون با چشمای گشاد به بیرون زل زده بود ,بعد خود واقعیش نشون داد در زمان بلند شدن هواپیما طبق خواسته من شیر خورد و بعد هم تو بغل باباش یک ساعت خوابید و بعد هم بیدار شد برای همه مهماندار ها و مسافرای دیگه خندید,وقتی سوار اتوبوس تور شدیم چنان با هیجان از پنجره بیرون نگاه می کرد و دست و پا می زد ,انگار که می فهمید همه چیز جدیده !

اینجا بود که فهمیدم بر خلاف نظر دوستانی که منو تشویق کرده بودن که بارانو نبرم چراکه به ما خوش می گذره و بچه نمی فهمه و فقط عذاب می کشه !!!!ممکن که خود آگاه باران بعد ها چیزیو به یاد نیاره ولی ناخود آگاهش مملو از احساس لذت و شادی بود از اینکه همش بیرون می رفت و توی تخت روانش و با مامانو باباش این ور و اون ور می رفت ,اینقدر دیگران چه خارجیو چه ایرانی چه تور لیدرو چه فروشنده و چه گارسون هتل !قربون صدقه ش رفتن که من خسته شدم از بس به زبان ها ایرانیو ترکیو انگلیسیو اشاره تشکر کردم.

                               فکر کنم دخترم خیلی جذاب و زیباست

و من هیچگاه اینقدر نزدیک و فارغ از هر دغدغه با او نبوده ام .

سعی کردم تمام حرکات این صورت ظریف و آن چشمان زرد – قهوه ای را به خاطر بسپارم چراکه او هر روز بزرگ می شود و من از او جا می مانم.

سعی کردم با تمام وجودم در آغوش بکشمش بطوریکه همه اعضای بدنش را لمس کنم و هر چند دقیقه یکبار بوسه بزنم بر آن سر گرد و کم مو با پرز های طلایی.

سعی کردم تا در گوشش زمزمه کنم که او بهترین دختر دنیا زاده شده و بهترین و خوشبخت ترین خواهد بود.

و اما استانبول ،

استابول یه شهر رویایی که متاسفانه تو ذهن اکثر ایرانیا خریدو تداعی می کنه !اکثر تورها یه گشت رایگان شهری دارن که مسجد سلطان احمد و نشون می دن یعنی تا در ایاصوفیا و کاخ توپکاپی می رنو اونا را ندیده و از دور دیده بر می گردن بعد که لیدر ها تور های مختلف پولیشونو ارائه می دن ,همه شب ایرانیو دیسکو ایرانی با مشروب free را به صورت special offer می دادن و بعد شب ترکی با رقاص مخصوص ابراهیم تاتلیس و بعد تور زیبای جزیره بیوک آدا و در آخر انگار که می دانند که ایرانی ها را به جاهای تاریخی کاری نیست تور توپکاپیو ایا صوفیا پیشنهاد می دهند.

روزی که ما به کلیسا – مسجد ایا صوفیا و کاخ توپ  کاپی رفته بودیم تعداد دوستان ایرانی به تعداد انگشتان دست بود چراکه آنها حتما به آکسارای رفته بودند !!!!!!!!!!!!!

خیابان استقلال و میدان تقسیم اما، میعا دگاه ما سه نفر بود با استانبول! که هر روز به بهانه ای به آن سر می زدیم و لذت می بردیم از این همه ادم و این همه هیجان ،گفتم که لذت می بردیم چراکه باران آنقدر با لبخندی بر لبو دستانی رقصان زل زد به این و آن و خیابانو مغازه که کسی نبود که از کنار او بگذرد و قربان صدقه اش نرود.

خط متروی 2 لیره ای شهر قابلیت دسترسی را به همه جا به غیر از بخش آسیایی ممکن می کرد و چقدر تمیزو مدرن .نرخ تبدیل دلار به لیره از پنج ماه پیش که دوستی رفته بود پیشرفت کرده بود از 3 به 1.8 رسیده بود یعنی 100 دلار به 180 لیر تبدیل می شد و تبدیل نا امید کننده تومان به لیره که هر لیره 970 تومان می شد .وا مثیبتا برای ایرانیانی که می دویدند و خرید می کردند.

غذا در fast food  ها 10 تا 12 لیر و در رستورانهای کمی شیک تر 20 تا 30 لیره بود ورودیه کاخ ها معمولا 25 لیره بعلاوه دستگاه راهنمای شنیداری که 15 لیره بود.

بزرگترین در آمد ترکیه بر خلاف نظر همه که آنرا توریست می پندارند صاردات 

اتوموبیل است (البته مونتاژ)بعد لباس و میوه و بعد توریست !

ترکیه به کجا می رود و ما کجای کاریم !

 

 بنای ایا صوفیا شگفت انگیز بود با آن چلچراغ های زیبا و نقاشی های قدیسین بر دیوار و از طرف دیگر الله و محمد.دالونها تنگی که ملکه را برای اعیاد و مراسم با تختی روان به بالا میبردو............... و ملکه چه اسم پر طمطراقی و چه زندگی دردناکی.

در کاخ توپکاپی و قصر دلمه باغچه بیشتر به روزگاری که بر این کاخ ها گذشته بود فکر کردم به دسیسه چینی برای بقا !به دخترکانی که به حرم سرا می آمدند با عنوان همسر سلطان و پیر می شدند بدون آنکه سلطان را ببینند ،به قتل ها، تجاوز ها ،دروغ ها، غرق کردن های دخترکان خطا کار در بسفور به خواجگان حرم سرا.

 و به خرم .............سوگلی سلطان سلیمان قانونی .

و البته به آتاتورک و خدمتی که به این ملت کرد و به رضا خان و آرزو هایش !به تخت پادشاهی نادر و کمربند جواهر نشان شاه اسماعیل صفوی که غریب و دور از خانه در موزه توپکاپی می درخشند به همراه جواهرات دیدنی دیگری که چشم را خیره می کرد.

 

شاخ زرین خاطره انگیز و زیباست و زنده باد سفر.

 

 

 

 

 

یاد نگرفتیم که ...

چند روز پیش یکی از دوستان  با نگرانی فراوان  به من زنگ زد و گفت که نتیجه یه تستی که داده  Ab normal بوده  و من اون با هم شروع کردیم نتیجه تست را search کردن و در مورد دلیل بوجود آمدن این عارضه و نه بیماری صحبت کردیم و نتیجه گرفتیم و محکوم کردیم و بغض کردیم و اشگ تو چشامون جمع شد برای نتایج وخیمی !!!! که این بیماری می تونه داشته باشه

 امیدوارم که توی این شرایط قرار نگرین چون وقتی تو این اینترنت search کنید و اولین کلماتی که می بینید سرطان باشه دیگه حتی اون مقاله را نمی خونید و شروع می کنید اول در خلوت و دل خودتون فغان کردن و بعد برای دیگران اشک ریختن

و این موضع امروز و دیروز نیست ،نتیجه یک عمر تربیت غلط .برای دوستی که پزشک بود داستان را گفتم او گفت مورد شما که هیچی نیست و پزشک شما باید می دانست که شما ایرانی هستی و نباید واقعیت را بدانی !!!!!!

اینکه اول از همه خود من و بعد بقیه !علی رغم همه شعار هایی که می دیم یاد نگرفتیم برای خودمون زندگی کنیم و اصلا یاد نگرفتیم که زندگی کنیم !یاد نگرفتیم که دم را غنیمت شماریم از لحظه هامون از همین لحظه هایی که داریم و نه اونایی که در آینده نمی دونیم میان و یا نه !لذت ببریم.

یاد نگرفتیم  که فردامون رو به غصه های امروزمون نبازیم وقتی بلا میاد چه کوچک وچه بزرگ اول بشناسیمش و بعد یا خودمون و یا با کمک دیگران که اولی صد بار بهتر است مگر آنکه دیگری کار کشته این کار باشد ،  در کنارش حرکت کنیم و نه بایستیم و نگاه کنیم که چطور بر ما غلبه می کند بعد که خوب شناختیمش و آنقدر قوی شدیم، مبارزه رو شروع کنیم و نابودش کنیم و اگر از ما قوی تر بود سعی کنیم تا کمتر آسیب ببینیم و دیگر برسر راهش قرار نگریم.

خوب شعار می دهم در مورد دوستان !عمل در مورد خودم  را نمی دانم .

ای کاش که نیاید و اگر آمد قدرت آنرا بیابم تا آنچه را که می اندیشم عمل کنم.