شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

دختر عزیز و یکدونه من

دختر عزیز و یکدونه من که چند روزیه مثل گذشته ها خوشحال نیستی هرچند ممکن که خودت ندونی اما داری عکس العمل نشون می دی !به عدم اجابت خواسته هات ،به ویتامین خوردن ،به دیدن غریبه ها ،به مهمونی رفتن ،به سرزمین عجایب و از همه مهمتر به ندیدن مامانت و واضح تربگم به سرکار رفتن مامانت .


پارسال همین موقع ها که از استانبول تازه برگشته بودیم به همه گفتم که تو بهترین کوچولوی دنیایی که هنوزم می گم هستی اصلا دنیا بدون خنده های زیبای تو معنیو مفهومی هم داره ؟ولی اون موقع من با بارانی مواجه بودم که بعد از 7-8 ساعت سفر که 3 ساعت پروازو رو در برداشت با زهم می خندید و یا ساعت 11 شب در خیابان استقلال وسط سرو صدای مردم و دیسکو ها می خوابید و یا تو دلمه باغچه تو بغل مامانش سکوت کرده بود و انگار به حرفای راهنما گوش می داد،دخترم تو استانبول معروف شده بود به خوش سفری .

و امروز تو داری مقابله می کنی ، اول از همه با آدما ،دوست داری دایره دوره تو تنگ کنیو محدودش کنی به اونایی که دوسشون داری ،دوست نداری با غریبه ها آشنا بشی و حتی دوست نداری ببینشون ،یه جورایی داری به رفت آمدهای ما هم جهت می دی.

وقتی چشمات می بندی تا آدمای جدیدو نبینی من گیج می شم ،نمی دونم خوشحال باشم که برای آدما قیافه می گیریو زود به خلوتت راشون نمی دی و یا ناراحت باشم و غصه بخورم که تو دوستای زیادی نخواهی داشت و یا از اون مهمتر عاقل باشم و فکر کنم این مود امروز تو و مثل همه بچه ها بزودی تغییر می کنه .

و این قسمت آسون قضیه ست و و سخت وقتی که باران خانم صبح ها از ساعت 5و نیم رفتن مامانش و حس می کنه و توی خواب دستای من لمس می کنه وقتی یکم ازش دور می شم بیدار میشه و می خواد کنار من بمونه و من ناچار باید به سر کار بیام .و اون گریه می کنه وباز هم این مادرجون که به دادش می رسه و به پارک می بردش وچقدر خوب می دونه که در هر زمانی چی برای باران بهترین.

ولی یا من خیلی لوسم و اینقدر زندگی بر وفق مرادم بوده که اینجوری بهم ریختم و یا اینکه تو مهمترین آدم زندگی منی که البته به من نیاز هم داری و نکنه تنونم نیازهات خوب برآورده بکنم .

عشق من ، من می تونم یه سخنرانی بلند برای همه بکنم که چرا بهتره خانم ها حتی بعد از بچه دار شدن هم به کار کردن ادامه بدن ،حرفایی که بهشون ایمان داشتم و دارم تا به امروز که بهشون شک کردم.

کاشکی بتونم به شکم غلبه کنم بهترین تصمیم بگبرم و بهترین مامان باشم.

18 خرداد 92

نظرات 2 + ارسال نظر
hamed دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.pdfberoz.blogsky.com

سلام دوست من.
وبلاگ زیبایی دارید.خواستم اگه دوست داشته باشی با هم تبادل لینک داشته باشیم.پس اگه موافقی منو با آدرس زیر و عنوان دانلود به روزترین پی دی اف ها لینک کن و آدرستو تو قسمت نظرات وبلاگم بذار تا منم لینک کنم به شما .
من هر روز به دوستام سر میزنم.
باتشکر
http://www.pdfberoz.blogsky.com

مریم سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:53 ق.ظ

امیدوارم که همه چی روبه راه شه ولی این یه واقعیته که کودک دوست داره تا 2-3 سالگی مادر مراقبش باشه ولی زندگی امروزسخت شده و از دست دادن شغل و شغل مجدد پیدا کردن سختتر.به هر حال نگران نباش همه چی درست میشه مامان مهربون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد