شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

خوشبختی پایدار

گفتم که این مدل زندگی رو دوست ندارم و دوری از افشین برای من سخت و حالا رسیدم به روزای آخر انتظار اومدنش و مثل بچگیام به تعداد روزای باقی مونده سیب کشیدم و هر روز یکیش خط می زنم الان 3 تا سیب باقی مونده بعد ازاون افشین میاد .  

دیروز که بعد از چند زوز خونه خودم بودم فهمیدم که چرا این روزا رو دوست ندارم ،چون من هشت سال که عادت کردم که توی این خونه باشم و افشین هم حضور داشته باشه ،بچرخه ،روی کاناپه ولو بشه ،پشت کامپیوتر بشینه ،اسم هر خواننده ای که می شنوه آلبوم های از نوزادی تا مرگش دانلود کنه و در نتیجه  1TRAموزیک داشته باشه ،تو ماهواره 2 ساعت بگرده تا یه جایی BBCرو بدون پارازیت پیدا کنه ،تو آشپزخونه دورو بر من بچرخه و کمکم کنه و البته کارایی که من تو پنج دقیقه انجام می دم یکساعت طول بده ! تا من حموم می رم و یا یه جایی که نیستم صدای موزیکش اونقدر زیاد کنه که خونه بلرزه وبعد وقتی که دید من هیچی نمی گم ادامه بده تا جایی که من بگم:  

 افشیییییییییییییییییییییییییییییین استرس گرفتم اینقدر که جیغ زد ،کمش کن. 

گفتم که عادت کردم به آغوشی که برای من همیشه بازو گرم و شیرین ،به تخت خوابی که بوی اون می ده و بدون اون حتی یک شبم نمی خوامش  . 

من عادت کردم که نفر اول زندگی اون باشم و همیشه اولویت اول انتخاباش ،عادت کردم به آرامشی که خودش داره و به من و باران انتقال می ده به بابایی که حتی وقتی خسته از سر کار برمی گرده با کیف دستش می شینه و یکساعت ماهی وبادبادک می کشه ،به بابایی که شبایی که باران تب کرده بود پا به پای من باران به بغل راه می رفت و شعر می خوند . 

من عادت کردم به چشمایی که همیشه می خنده حتی تو روزای سخت و استرس زا ، همیشه تو مشکلات با آرامش ذاتیش یه راه حلی پیدا می کنه . 

من عادت کردم به زندگی بی استرس !اینکه برای حرف زدنم ،لباس پوشیدنم ،کار کردنم ،بیرون رفتنم ودوست داشتنم ،منم که تصمیم می گیرم و افشین که بهترین دوستم به من و تصمیماتم احترام  

می زاره و تائیدشون می کنه . 

وحالا سه روز مونده به برگشتنش و من منتظرم تا غرق بشم در عادت شیرین با اون بودن که باید خوشبختی پایدار نامیده بشه و همین خوشبختی پایداره که به من قدرت می ده تا سخت ترین روزای زندگیم تحمل کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
افشین چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ق.ظ

واقعاً برای من سخته که بتونم احساس خودم رو در خصوص این نوشته بگم فقط این رو می دونم که من هرکاری کنم فقط و فقط برای تو و بارانه. حتی این سختیهای امروزه ما. من هرکاری می کنم کمترین کار ممکنه ست. من می دونم که اینجا ما هستیم ما باهم هرکاری می کنیم.اولین گام این ما بودن یک محیط آروم و دوست داشتنییه. اینهائی که ازمن گفتی رو من امیدوارم که برات آرامش بخش باشن نه آزار دهنده فقط من می تونم بگم که برای من همیشه شماره 1 هستی. و تا ابد عاشقتم.(ببخشید من خیلی الان نمی تونم چیز درستی بنویسم و کلاً ادبیات من خوب نیست.)

مریم چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ

عزیزم تو هر چی که بنویسی بهترینه چون احساس قلبیت و در نهایت صداقت نوشته شده.
تو مهمترین دلیل زندگی منی حتی از باران هم مهمتر.
منتظرتم که برگردیو حضورتو تو خونمون احساس کنم.

مریم پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 ق.ظ

به به به این نوشته قشنگ که معنی واقعی ازدواج و عشق رو در خودش داره.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد