شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

برای سارا

 سارا ی من تواگر مهمترین آدم زندگی من نباشی یکی از اونا هستی ،عزیزترین که هستی  وجزء اونایی که اگه بخوام چند تا آدم اول زندگیم اسم ببرم،هی شک می کنم که اولی هستی ،دومی و یا نه !همه ی این چند نفر اولی هستن . 

از 21 مهر 1365 که من تازه به کلاس اول رفته بودم وتو اومدی ،از اون روزا که به مامانو بابات اصرار می کردم که اسمش بزارین سانازبخشی !تا فردا که عروسیت سالها گذشته ومن و تو ! تو همه این سالها مهمترین آدمای زندگی هم بودیم . 

نمی دونم این حافظه من برای به یاد آوردن جزءی ترین خاطرات خوبه و یا یه روزی وبال گردنم می شه ولی هرچه که هست امروز خیلی دوستش دارم چون حتی روزای حاملگی مامانتم از جلوی چشمم رژه می ره

از سارافان سرمه ای که مادر جون تو کمد سیسمونیت گذاشته بود برای هفت سالگیت بود و من به آجی فرح می گفتم که بده من یکبار بپوشم ،نی نی ناراحت نمی شه !از نوزادیات که اینقدر زشت بودی که هیچکس به اینی که الان شدی امیدوار نبود،از رابطه عاشقانت با مادر جون که اول پتو نا بود بعد مانونا شد ،از ساندیبلیچ و آبمیلیک که دای جان رضا برات می خرید ،از ددوی قرمز زمانی که مهدکودکی شدی واون چتریایی که بالای دو تا چشم سیا بود ومی کردت سایو جان ! از مامان بازیامون وبعد ها که بزرگتر شدیم ومن شدم کعبه آمال تو !از وقتی که به تقلید از من به نوشتن علاقه مند شده بودیو برعکس من با اعتماد به نفس ذاتیت ، خودت به صدا و سیما زنگ زدیو رفتیو داستانتو تو رادیو خوندی !!!!!!!! 

از روزای تلخ جدایمون از گریه هامون موقع خداحافظی و آرزوهامون برای اومدن شما به تهران !از اولین کار زندگیم که تو !برام درست کردیو و بعدش همشهریو وقتای مصاحبه که برام فیکس می کردی !از روزای عروسی من که آمیخته شده بود با یه تلخی مسخره که اومدن باران شیرینش کرد .  

و بعد ها که آرزومون برآورده شد و شما به تهران اومدید و حالا تو شده بودی همه کاره من و بهترین دوستم

از روزای استراحت مطلق من که اونقدر آشپزی کردی که سیاوش  آینده  شام و ناهارشو مدیون من !از جزوه خوندنات که برای من با صدای بلند مسائل حقوقیو توضیح می دادیو من نظرات کارشناسی می دادم

بعد باران که به حق مادر دومش هستی

آخه باران عشق ساراست ،همه کس سارا ،دردونه سارا ،امید سارا،کوچولوی سارا ،................. 

خاطرات مشترک ما خیلی زیاده چراکه تو خواهر زاده من ،فصل مشترک خاطرات بچگیو نوجوانی من ،عزیزترین و از همه مهمتر دوست منی

حال فردا عروسیت با یه آقای قد بلند و چشم آبی که خیلی زود به اندازه خودت عزیز شده ! به قول بهاره رهنما که دارم تورو مثل خودم به خوندن نوشته هاش معتاد می کنم "ازدواج مرحله مهمی از کمال انسانی است که حتمن باید از آن گذشت . شاید عجیب به نظر بیاید اما به نظر من خود اتفاقش از نتیجه اش بسی مهمتر است . چرا که تو با ازدواج مفهوم شراکت ,همراهی , و همسری را درک میکنی چیزی که در هیچ شکلی به جز با تعهد با یکی زیر یک سقف رفتن برایت ملموس نمیشود !تو میفهمی که آدم تقسیم هستی یا نه آدم پذیرش آدم گذشت ."  

بهترین تعریف ازدواج بود و حالا منم به عنوان یکی با یه تجربه ازدواج موفق ،اونو توصیه می کنم داشتن یه خونه حتی اگه کوچیک باشه و با وسایلی که مال خودت وبا سلیقه تو چیده شده ،خونه ای که قوانینو باید و نبایداش از تو می گیره ،سر پناه ومحرم خوشیا و ناخوشیا، شادیو خستگیا،کدورتا و همدلیا تون می شه .می شه بهترین جای دنیا  برای فارغ شدن از خستگی ونامرادیهای روزگار ،بهترین جای دنیا برای با هم بودن وعاشقی کردن ، 

ازدواج خوبه مخصوصا اگه ازدواج سارا و سیاوش باشه .که به قول مادرجون بهم میانو به قول من با هم خوشحالن

ازدواج شما تضمین شده و مبارک  چون در بهترین سن وبا بهترین تجربه  بهم رسیدید و بالاتر از تفاهم که اونو بارها درحرکات و تصمیم گیریاتون دیدم عاشق همید واین عشق که امروز نوپاورنگارنگ و هیجان انگیز باید به مرور پخته و آرامش بخش بشه ، 

بشه مخلوطی از عشق و تفاهم و وابستگیو عادت که برایند همشون باهم می شه یه زندگی خوب که همه روزو می جنگی تا شب باهم و بهم نزردیک روی کاناپه ولو بشید وفیلم ببینید. 

عشق من !دوست خوبم عروسیتون مبارکو خوشبختیتون پردوام 

و در آخر عروس به این قشنگی ایشالله مبارکش باد داماد خوش آبو رنگ ایشالله مبارکش باد.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد