شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

خلاصه اینکه هیچکس غر غرای ما رو تحویل نگرفت.

امسال پاییز خیلی زود داره میاد با اینکه هنوز به نیمه شهریور هم نرسیدیم ,هواخنک شده و هوای نیمه ابری مخصوص پاییز که خدا نکنه دلت توش گرفته باشه خودش نشون داده.

از نظر منطقی من اگه بخوام پارسال با امسال مقایسه کنم در بهترین شرایط بسر می برم اصلا حتی اگر مقایسه هم نکنم ,خونه جدید کار خوب ,بچه سالم ,شوهر حرف گوش کن همه اینا یعنی خفه شو نه از پاییز بگو نه از دلگرفتگی .

نگو که چند وقته بهم ریختی ,چاق شدی ,قیافت سن بالا نشون می ده حتی وقتی که آرایش

می کنی خوشگل نمی شی ,یه کتابم نمی تونی تموم کنی ,برنامه های پولیت جواب نمی ده ,خونه مامان فروش نمی ره ,آدما عوضی ن ,ساقی حالش خوب نیست ,سارا دوره ,باران تو پروژه چیش همکاری نمی کنه ,و افشین اون که می تونه همه دلایل بالا رو به هیچ تبدیل کنه ,منو نمی بینه ,

اگه یه حرف سرد از من بشنوه سه روز با بی محلی تنبیهم می کنه و هنوز هم از نظر همه اون نقطه شانس زندگی من بوده ,و هیچکس هیچ وقت به ذهنش نرسید که من نقطه شانس هر مردی بودم که با اون ازدواج می کردم ,یه دختر بی ادعا ,مهربون خرکار ,که با همه چیز و همه کس یه آدم کنار میاد .

اینا رو یه دوهفته ای مستقیم ,با کنایه ,با نقل داستان از بقیه به همه و مهمتر از همه به افشین گفتم همه اونقدر غرق خودشون بودن که خودم تصمیم گرفتم به این هیجان بدبنی دو هفته  ای خاتمه بدم.

هیچ کس کم ترین کارو هم برام انجام نداد اینکه منو بشونه بگه چته ؟همه اون شلوغی تو سرت بریز روی گود تا من منظمش کنم بگم چیکار کن باور کنید اون وقت خودم حرفام می زدم می رفتم دنبال بقیه زندگیم وسامونش می دادم.

خلاصه اینکه هیچکس غر غرای ما رو تحویل نگرفت.

عشق سه ساله من تولدت بهترین اتفاق زندگیم بود و بر من مبارک.

امروز یه حال عجیبی دارم می خوام اون روز مهم یعنی 1  شهریور 1390 رو با تمام جزئیاتش به یاد بیارم ,بارها ازش گفتم و ازش نوشتم ولی امروز دوست دارم بیشتر به یاد بیارم خیلی چیزا رو , ازمامانم و افشین و ساقی گرفته تا  خیلی جزئی تر یعنی یه گلدون فلفل کوچولو که ساقی شب قبلش برام آورده بود ,و یا موهام که با دقت سشوارش کشیده بودم ,از آرمین که روز اول سربازیش بود تا اون تخت روون که توی کریدور آبی رنگ جلو می رفت و سوال مشترک همه که دختر یا پسر و من که با غرور 

می گفتم دختر ! 

یه پرده سفید که بین من دکتر معظمی قرار گرفت ,از اون کبود کوچولو که پرستار به من چسبوندش ,حتی از دردام و سارا که برای پنهون کردن رنگ مثل گچم تند تند رژ گونه می زد و قرمز ترین رژی که داشتم به لبام می زد اونقدر که دکتر وقتی منو دید گفت من تو رو عمل کردم.

و یا سارا که به همه زنگ زده بود و گفته بود چشماش آبیه !!!!

و یا اون خانمی که شیر دادن رو به من یاد می داد و من باران محکم به خودم چسبونده بودم و وبه سارا می گفتم فیلم بگیر ,فیلمی که هیچ وقت ندیدمش , چون من اینکارو با جون دل انجام می دادم و روزای بعد تا احساس می کردم باران خوب شیر نمی خوره ,لیبر بیمارستان پارس و پرستارایی که یکبار دیگه به من یاد !!! می دادن. این خاطرات و هزاران لحظه عزیز دیگه این روز رو مهمترین روز زندگی من کردن تا ابد.

و من

امروز در آستانه سومین سال تولد باران به جایی رسیدم که همه مظاهر مادی و معنوی دنیا با باران برام معنی پیدا می کنه .

 اون روزا که من حامله بودم افشین می گفت ما از وقتی بچه دار شدیم زندگیمون یه هدف واقعی پیدا کرده واونم اینه که انسان خوبی رو بزرگ کنیم و به جامعه تحویل بدیم, من تو دلم می گفتم چه شعار ها !

خوردن وخوابیدن وتفریح کردن ومسافرت رفتن ما خیلی وقته که تحت تاثیر باران و خواسته هاش و آسایشش قرار گرفته ,و دختر صبور ومهربون من هم چقدر خوب با ما کنار اومده و همراه این پدر و مادر رفیق بازو ددری شده .

برنامه های آینده مون کوتاه مدت و طولانی همه برای اینه که باران بهتر و راحترو خوشحال تر بزرگ شه و باز هم خوشا بحال ما که تلاشی که برای آینده رنگین اون می کنیم خودمون رو هم تو مسیر زندگی بهتری قرار داده .

غذا خوردنمون ,خوابیدنمون ,تلویزیون نگاه کردن و همه کارامونو به سمتی می بریم که باران عادت های خوب از ما یاد بگیره و خوشا بحا ما که به بهانه باران خودمون اصلاح می کنیم .

یعنی دوباره بارانه که مارو توی مسیر درستی گذاشته که سالها کنارش قدم بر میداشتیم و حالا با داشتن اون مسافر مسیر مستقیم شدیم.

به قول قدیمیا چه دختر پر برکتی و به قول من :

باران مهربونو زیبای من ,بهترین بهانه برای نفس کشیدن و بودن ,تولدت مبارک .

چه خوب که به زندگی ما اومدیو و اول شهریور رو مهمترین روز زندگی ما کردی.

چه خوب که با اومدنت به زندگی ما هدف بخشیدی .

اومدنت زندگی ما رو مملو از امید و تلاش کرده وچشمای زیبات روشنی بخش زندگی ما شده .

حضور شیرینت تک تک لحظه های ما رو تلطیف کرده وما بدون تو هیچیم و با تو همه چیز و رو به آینده ای روشن و شاد که تو زیباترین و بهترین دختر دنیا مستحقش هستی.

عشق  سه ساله من تولدت بهترین اتفاق زندگیم بود و بر من مبارک.