شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

یه باران توپول مو بینگولی

اولین خاطرات بیشتر آدما بر می گرده به 5 سالگیشون ,اینکه بعضیا 2-3 سالگیشونو یادشون یا خیلی حافظه خوبی دارن و یا دیگران تعریف کردنو اونا فکر می کنن یادشون !

من به عنوان مامان مریم اون لپ توپل موفرفری هیچی رو یادم نمی ره ولی دوست دارم ازخودشو کاراش تو این روزا بگم تا یه روزی بدون اینکه من بگم بخونه و بدونه البته اگه منو قبول داشته باشه و نوشته هام دوست داشته باشه !

باران بی شک بهترین بچه دنیاست ,آرومو ساکت و به راه !با خواسته ها معقول و به جا ,گاهی فکر می کنم پس کی می خواد پاشو بکنه تو ی کفش و گریه بکنه برای یه خوراکی و یا تو شهر کتاب گیر بده که من فلان اسباب بازیو فلان برچسبو می خوام.

شایدم این ژن بارانو اون به بچگی های ما شبیه !منو و افشین بچه های خوبوحرف گوش کن و به راهی بودیم.

عشق مو بینگولی من با اینکه عادت نداره با آدما گرم بگیره و برای آدمای جدید شیرین زبونی کنه اما یه کتاب تا آخر می خونه اونم کیتیو با ادبیات من و بقیه کتابا رو با ادبیات خاله فرح و مادرجون .

وقتی موزیکای ملایمی مثل فاطما گل پخش می شه هرجای خونه که باشه به شمت تلویزیون میخکوب می شه و بعضا

با هاش می خونه .هرچند توی ماشین ما ناگزیر از گوش دادن به ای جونم هستیمو دیگر هیچ.

بارانی چند تا کلمه رو اختصاصی خودش تلفظ می کنه مثل خداااااااا نگداااااااااار و خدااااااا حافئئئئئئئئئئئز و چون فهمیده که ما دیونه این گفتناشیم هر دفعه اونا رو متفاوت تر بیان می کنه . حاضر بجز لاکیو کیتیو پیش پیشی همه اسبابا بازیاشو به همه بده و وقتی کسی به حریم اینا وارد بشه با سرعت یه اسباب بازی جایگزین میاره و به نی نی می ده و لاکیو می گیره.

تو دنیا هیچی بهتر از بوسیدن اون لپای توپول و چلوندن اون بدن لاغر در حالیکه یه لبخند از روی سرخوشی می زنه نیست .

و هیچ لحظه ای آرامش بخش تر از لحظه ای که دستاش تو دستات می گیری و قتی خوابه .