شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

 

مدراک مدیکالمون ارسال شد وما یه قدم به سمت تغییر سرنوشت نزدیک تر شدیم  تو یه هشت مهر ماهی که پاییز کاملا مشهود ,همون دلشوره ها ,همون احساس پاییزی که نمی دونی دل گرفتگی یا احساس خوشایند نزدیکی به بارون و صدای زیبای پیچیدن باد لای درختا !

پاییز با تمام احساسات متناقضی که برای من میاره مثل هر سال رنگارنگ و پر شور اومده ,8 روزش گذشته بدون اینکه منتظر ما بشه

 

روزای پاییزی با همون نسیم دلچسب صبح گاهی و بوی نم داخل هوا می گذرن و روزگار ما هم.


مادر مریم هنوز مریض و قطعا یه پاییز دلگیر تو دل دوست قوی و محکم من نشسته و دوست دیگه ی بی دلیل دور شده بدون اینکه بدونه روزهای نزدیک بودن داره به انتها می رسه و ما  می مونیم حسرت دیدار که به دلمون می مونه تا مدت ها .

من پر از تناقض و تردید و دل گرفتگی چشم به آینده دارم منتظر روزهای پر تشویش و سخت آینده م ,کارم درست , توی این هیچ وقت شک نکردم ولی اینکه ارزش این همه دوریو داره دوری از اونایی که برای من همه کس هستن .

دوری از مامانم آجی فرح ,سارا و ساقی  و بقیه سخت ترین تصمیمی که با دستای خودم گرفتمش .

چند وقتیه براساس مازوخیسمسی که بهش گرفتار شدم هر روز این آهنگ می شنوم .

غربت یه دیوار بین من و دستات      ......................................

.این حس آزادی اینجا نمی ارزه ,زندون بی دیوار سلول بی مرز 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد