شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

داره می افته روی دور تند و من گیج و ترسیده و غمگین نگاهش می کنم ,در حقیقت اون بالهایی که از ش گفته بودم داره باز می شه ولی لرزون .توی سرم خالیه و هیچیو نمی بینم جز بارانی که دور از عزیزاش و بین غریبه ها بزرگ می شه .و عزیزایی که با رفتن باران می شکنن .

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد