شهریور بارانی من
شهریور بارانی من

شهریور بارانی من

دوباره

مادر جون هفته پیش میگفت که خواب دیده من با صدای بلند گریه می کنم و این نشونه شادیه منم نمی دونم از کی خرافاتی شدم که باخودم گفتم یا افشین کار پیدا می کنه ویا من .....،دیروزم بهش گفتم که برام حسابی دعا کنه چون افشین مصاحبه داره وقتی امروزخبر خوب بهش دادم خدا رو شکر گفتنش با صدای گریه اش که می گفت خدا به غریب بودن بچه من کمک کرده ،قاتی شد و من مسبب همه اشکای بهترین مادر دنیا هستم که تو هفتاد و پنج سالگی مهمون چشماش شده ،

اگه شش ماهه که ننوشتم ،بااینکه به این  تنها محرم واقعی حرفای من که همیشه موندگار می شه اعتقاد داشتم ولی ترسیدم که ناخواسته ترس و استرس و دلتنگی و پشیمونیو تنهاییو بی کسیمو یکجا نشون بدم همونی که تو این عکس می شه دیدیش ،لمسش کرد وهمونی که موندگار شد تاآخر دنیا،این شب تمام زندگی منویعنی ما رو عوض کرد ،تو تموم این شش ماه بعد از این عکس ،هیچ وقت نخواستم احساس اون شبمو به یاد بیارم و از طرفی هیچ وقت به درستی کارمون شک نکردم.

برمی گردم 

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 08:57 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

....
+سلام مریم بانو جان:)
پیشاپیش میلادتون مبارک...

بهارک چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 02:52 ب.ظ

عزیزم... موفق باشی. از یک نفر تازگیها شنیدم میگفت از اولش هم قرار نبوده که زندگی آسون باشه. نمیدونم شاید راست میگه شاید هم نه ولی من ایمان دارم به شجاعت و جسارت تو. موفقیت هم حتماً در انتظارته. دیشب موقع آشپزی داشتم بهت فکر میکردم و با خودم گفتم بیام تو تلگرام بهت پیام بدم بری شروع کنی اصل کتاب آن شرلی رو بخونی. همیشه هم گفتم که خیلی هم شبیهش هستی...

بهارک خیلی جالبه که من ماههاست به وبلگم سر نزدم و حالا اولین چیزی که می بینم پبام تو
درسته که خیلی کم همدیگرو می دیدیم ولی من مثل همیشه بهت اعتقاد دارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد